
شبگرد تنهــا، تو که تردید می کنی ؛ من را به عمق فاجعه تبعید می کنی ؛ کوچه هزار بار ورق خورد و باز هم غم را کنار پنجره تشدید می کنی؟ ؛ شلیک چشم های تو تیر خلاص بود ؛ خودکامه حکم کردی و تأیید می کنی !؟ من چندمین اسیر تو هستم که می کُشی؟ ؛ شاید دوباره خاطره تجدید می کنی !؟ ؛ با طعنه های شور همین زخم کهنه را تا روز مرگ آینه تمدید می کنی .